سلام....بالاخره رسیدم مشهد و زیارتم رفتم ...نمیدونم چی شد که نتونستم دردامو ب امام رضا بگم...هیچ گله ای نکردم...روز اول خیلی آروم رفتم و برگشتم اما خیلی غمگین بودم...تو حرم یه پیرمرد اومد نشست کنارم نمیدونم چرا شروع کرد به حرف زدن باهام...حرفاش پر از امید بود...دلم نمیاد جواب فاطمه روبنویسم فقط همینقدر بگم یه عده ب ناحق پشت سرم حرفایی پخش کردن که اون حرفا ذهن فاطمه رو درگیر کرده...موندم چطور خودم رو بهش ثابت کنم و بگم من اینطور نیستم که فکر میکنی...بهترین راهیم که ب ذهنم میاد صحبت کردن مستقیم خودم با فاطمست...دعا گوی همتون هستم...فعلاخداحافظ...برام دعا کنید...
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت