loading...
هدایت
محمد بازدید : 8 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
دستمو بريدم.../:

ميگه نه، تو يه تنبيه حسابي ميخواي اينجوري نميشه چرا انقد به خودت آسيب ميزني ...

ميگم بخدا دست خودم نبود... بعد از شام ظرفارو شما ميشوري...؟

ميگه باشه((:

بعد از شام سريع بلند شد ظرفارو جمع كرد كه ببره بشوره هر چقدر اصرار كردم بذار بيام من كف بزنم شما آب بكش قبول نكرد (:

ميگم بذار بيام ديگه ميگه من كه ميدونم تو نمي خواي كمك كني ميخواي گير بدي اينجوري نشور اونجوري بشو...((:

رفتم كنارش ايستادم و گفتن نه به جونه مينا ميخواستم كمكت كنم... فقط داود خب ظرفايي رو كه كف زدي نذار پيش اون ظرف روغنيا كه باز روغن ظرفاي ديگه بياد روش(:

ميگه ديدي ديدي ميخواي گير بدي من ميدونم ديگه /:

بعد مثه پسراي گل ظرفارو همون طور كه گفتم شست...

غرغر ميكنم گوش ميكنه منطقي بود انجام ميده منطقي نبود بيخيال ميشه اصن يه شوهر حرف گوش كني دارم ها...D:


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1057
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 262
  • باردید دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 320
  • بازدید ماه : 480
  • بازدید سال : 2,397
  • بازدید کلی : 17,544