خواهرک امروز صبح می رود برای تشکیل پرونده و آزمایش های قبل از عمل. کلی چانه زده که من خودم دکترم و اجازه بدید برم خونه سه شنبه صبح اول وقت با پای خودم بیام اتاق عمل. البته به نظر منم اینطوری بهتره چون خواهرک ما نمی تواند حس دکتریش را پنهان کند و در کار همه دخالت می کند مثلا دیشب می گفت: "صبح زنگ زدی یادم بنداز به متخصص بیهوشی بگم برام از قبل مسکن اوردر کنه اگه یک موقع سردرد گرفتم پرستارها نخواهند در به در به دنبال دستور پزشک بیفتند!!!"
تازه این که بیهوشی است و نامبرده در این رشته صاحبنظر است، خبر ندارید که در کار جراح زنانش هم کلی فضولی کرده و حرص خانوم دکتر متبوع را دراورده به طوریکه ثانیه شماری میکند از دست این آدم بدقلق نجات پیدا نماید.