loading...
هدایت
محمد بازدید : 10 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
سلام عزیزم ببخشید که مجبور شدم اسم گرگو بیارم تا خوابت بره اخه چند وقتیه که خیلی بازیگوش شدی و از بازی سیر نمیشی ماشاا.. از بس انرژی داری که من واقعا کم میارم و نمیونم از جام تکون بخورم منم مجبور میشم یه خورده بترسونمت تا خوابت ببره فقط با یه گرگ گفتن خوابت میبره البته خواب شبت خیلی خوبه راحت خودت تا صبح میخوابی ولی ظهرا همش دوس داری بازی کنی.  بذار یه خورده از کارات بگم از کارای بدت شروع میکنم چند وقتیه عادت کردی تا به خواستت نمیرسی شروع می کنی به پرت کردن اسباب بازیات این طرف و اون طرف بعضی موقع هم فکر میکنی این یه جور بازیه وبا خنده و شادی این کارو میکنی واسه پایین رفتنم خیلی اذیت میکنی و تا در خونمون باز یشه تو هم حتما باید بری پایین به قول خودت کوچولو میری پیش دادا و عمه مریم و زودی زودی برمیگردی ولی خدا میدونه سر از کجا در میاری میری بیرونو هر گربه ای رو که میبینی دنبال میکنی تا هر جا که بره میترسم بری رو جاده و خدای نکرده اتفاقی واست بیفته!!این مسئلا خیلی اذیتم میکنه! واما کارای خوبت که کم نیستن غذا خوردنت خیلی بهتر شده هم از نظر مقدار غذایی که میخوری هم از نظر نظم خوردنت قشنگ میشینی سر سفره و غذاتو میخوری بعدش دستای کوچولوتو میبری بالا و الهی شکر میکنی ومیری هر وقت ببینی از دستت ناراحت شدم میای پیشمو تا میتونی بوسم میکنی بعد لپتو میاری جلو میگی بوسم کن میگم چرا بوست کنم میگی میخوام معذلت کنم(معذرت خواهی کنم) اونقدر اصرار میکنی که مجبور بشم بوست کنم بعد اینکه بوست کردم میگی مامان معذلت. آمار شعرایی که حفظ کردی به ۸ تا رسیده دیشب رفتیم خونه عمه مهین زرنگ بازی کردی و ۲تا چیپس ازشون گرفتی تا چندتاشون براشون خوندی احساس میکنم واسه انجام کارای خودت یه خورده شرطی شدی یعنی تا میگم این کارو کن یا یه شعر بخون میگی چیز خوشمزه بهم میدی؟(هله هوله) البته با یه کوچولو کاکائو راضی میشی وکارتو انجام میدی چند وقتیه که زیاد میری تو عالم بچگی و میگم مامان مثلا من نینی ام و ادا در میاری که میخوای شیر بخوری!عاشق بازیهای نمایشی هستی اگه صد بارم نمایش خونه مامان بزرگو با هم بازی کنیم خسته نمیشی تو اقا شیره میشی و من یه دختری که میخواد بره خونه مامان بزرگش ولی آقا شیره گرسنشه و میخواد اونو بخوره ولی اجازه میده بره پیش مامان بزرگش غذا بخوره تا چاق و چله بشه بعد اونو بخوره. از اینکه نقش آقا شیره که خیلی قویه رو بازی میکنی خیلی کیف میکنی.چند وقتیه با رضا دوست شدی آخه قبلنا تا میخواست بیاد خونمون میگفتی نیاد دوسش ندارم هر چند همون لحظه اول بود ولی الان میگی رضا دوستمه تا صداش میاد اون صدای دوستمه برم پیشش.راستی هفته پیش که رفتیم میمک خیلی بهت خوش گذشت کلا دشتو فضای بازو خیلی دوس داری با دختر خاله هاتو کسری تو چمنا مشغول بازی بودین.خیلی بهتون خوش گذشت.فکر کنم داری بیدار میشی دیگه باید برم. 
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1057
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 486
  • باردید دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 544
  • بازدید ماه : 704
  • بازدید سال : 2,621
  • بازدید کلی : 17,768