loading...
هدایت
محمد بازدید : 8 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)
 

صادقانه برای تو....

 

با تو شادمانم...

 

برای تو می نویسم....

 

به دور از وزن و قافیه...

 

صادقانه تو را می خوانم ای بهترینم..

 

بی هیچ پرده پوشی سخن می گویم...

 

من هم انسانم و پر از حس های انسانی...

 

اما....مرا ببخش که همچون دیگران نمی توانم خود را معشوقه کسی خوانم...

 

یا در آغوشت گیرم و تو را ببوسم..

 

من محبت واقعی تو را می خواهم...

 

و خود نیز با تمام قوا سعی می کنم تمام محبتم را خالصانه در اختیارت گذارم...

 

من تو را همچون پروانگان دوست دارم و از عشقمان پروایی ندارم...

 

اما چگونه می توانم خود را از دست افکار پریشان دوری خلاص کنم..

 

آه٬ دلگیرم از خود و شادمانم از تو...

 

بی تو رها می شوم در سرداب انسان های پر از ریا...

 

مثل همیشه همچون گربه ای ترسو هستم...

 

مثل همیشه دوووووووووووووووووووووستت دارم...

 

گرچه در ظاهر دستان زیبایت را در دست نمی گیرم...

 

اما در باطن در آغوشت آرام میگیرم...

 

 


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1057
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 30
  • باردید دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 88
  • بازدید ماه : 248
  • بازدید سال : 2,165
  • بازدید کلی : 17,312