loading...
هدایت
محمد بازدید : 8 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

هویت همین جوری هم در حال مکدر شدن بود و فرایند تکدر را تجربه می کرد. مرزهایش داشت کم رنگ می شد. پست مدرن که آمد حوزچه شنای هویت را تبدیل به اقیانوسی کرد و همه مرزها را متلاشی کرد، انهدام مرزها، خلط رنگها و خاکستری شد رنگ مسلط. همان رنگی که در نقاشی دیگر رنگ نیست بلکه خنثی است.

پست مدرن هویت را خنثی کرد و همین شد عامل اینکه پدرم مرا نمی شناسد و وای به حال من و پسرم. دست کم من و پدرم زمانی همدیگر را می شناختیم، اما من و فرزندم هر دو شناگر اقیانوس هویت و گردشگر سرزمینهای بی مرز خواهیم شد.

پست مدرن بمانند لویتان شده؛ همه چیز را می بلعد. زمانی توماس هابس دولت را به لویتان تشبیه کرد، اما من می گویم خود پست مدرن لویتان شده است. هویت من و فرزندم "بی هویتی" است و ما انسانها برای همیشه از خود خدا حافظی می کنیم، وای بر ما که اینگونه شدیم، وای بر ما که نمی دانیم اینگونه ایم، وای بر تمامی این انسانهایی که در اطرافم هستند و نمی دانند هویت دیگر تنها واژه ایست باقی مانده از سنتی تاریخی، وای بر ما که نمی دانیم هویت همه چیز بود.

پسرم، تو که هنوز به دنیا نیامده ای، یادت باشد پدرت چند دهه قبل، از تو به خاطر اینکه هرگز رابطه پدر و فرزند را درک نکردیم عذر خواست، یادت باشد تو قربانی فرایندی از پسامدرن  شدی، یادت باشد همه مقصرند حتی خود تو و من.

پسر عزیزم می دانم وقتی که این را بخوانی کلمه عزیزم حتی یک هورمون در تو جابجا نخواهد کرد، زیرا تو گرفتار در چنگالهای آن چیزی خواهی بود که پسامدرن در مقابلش چونان کرمی در برابر اژدها خواهد بود.

 انسان هرگز به خود باز نخواهد گشت، زیرا هرگز نخواهد توانست به خود باز گردد، این آنتروپی مطلق است و آخر الزمان.


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1057
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 32
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 894
  • باردید دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 952
  • بازدید ماه : 1,112
  • بازدید سال : 3,029
  • بازدید کلی : 18,176