اسدالله علم در دوران نخستوزیری
این دوره كه با عزل علی امینی از نخستوزیری و انتصاب اسدالله علم به جانشینی او آغاز شده بود، دورهای است كه شاه خود را در وضعیتی احساس میكرد، كه دوست داشت هرگونه اقدام اصلاحی صرفاً توسط وی انجام شود و دولتمردانی نظیر علی امینی، نخستوزیر، فقط مجری دستورات و فرامین او باشند. اجرای برنامه اصلاحات ارضی كه از سوی امریكا پیشنهاد شده بود در زمان نخستوزیری دكتر علی امینی مطرح شد، اما از آنجا كه شاه تحمل آن را نداشت كه در اجرای برنامههای به اصطلاح اصلاحی نقش دوّم را ایفا كند، درصدد برآمد تا با حذف نخستوزیر جاهطلبش، خود را محور اصلاحات ارضی معرفی كند.
در دیاری كه شعور همه كم میگردد صدراعظم اسدالله علم میگردد. این شعری بود كه همزمان با انتصاب اسدالله علم به نخستوزیری، در افواه مردم آن روزگار شایع شد. دكتر علی امینی كه میرفت تا منصب نخستوزیری را به جانشین خود، اسدالله علم بسپارد، به هنگام عزلش از ریاست كابینه چنین گفت: «اگر به جای من یك رجل استخواندار باتجربه آمده بود جای نگرانی بود. این شانس من است كه باید علم را به جای من بنشانند، چون در جبین این كشتی نور رستگاری نیست ... امریكاییها خیلی زود خواهند فهمید كه چه اشتباهی كردهاند».1
به نظر میرسد سخن علی امینی درباره پایان یافتن نسل نخستوزیران به اصطلاح استخواندار و باتجربه واقعیت داشته باشد، زیرا از این پس خود شاه سكان حكومت و سلطنت را در دست گرفت.
شاه كه دارای خصایص روحی ـ روانی و اخلاقی متفاوت و حتی متناقضی بود، صفاتی نظیر بیرحمی، ترسویی، خود بزرگبینی و تكبر، كمجرأتی، روحیه تحكمآمیز و در عین حال تزلزل در تصمیمگیری، جاهطلبی و مستبد بودن را در وجود خویش جمع داشت. هر یك از ویژگیهای یاد شده در شرایط و موقعیتهای خاصی در وجود شاه بروز میكرد. شاه هیچگاه روحیه مشروطهپذیری نداشت. وی اساساً اعتقادی به مجلس قانونگذاری نداشت و از یك قانون اساسی عادلانه پیروی نمیكرد، بلكه خود را در موقعیتی بالاتر از قانون احساس میكرد. با تمام این احوال هرگز روحیه آن را نیافت كه بتواند به هنگام بروز سختی و دشواری و رخ نمودن ناملایمات متعدد سیاسی، اجتماعی تصمیمگیری كند. از این رو همیشه خود را محتاج مشاورانی قدرتمند میدید كه بتواند در مواقع بروز خطر مشكلات را حل و فصل نمایند. شاه حكمرانی مستبد و در عین حال كمجرأت بود كه با پشتیبانی روحی ـ روانی و سیاسی مشاوران عالیرتبه خارجی و داخلی قدرت خود را حفظ میكرد و آنگاه كه خود را از یاری مشاوران تهی میدید چارهای جز واگذاری قدرت پیدا نمیكرد. تحولات سیاسی دوران سلطنت او نشان داد كه هر گاه در مواقع خطر از یاری چنین مشاورانی محروم میشد از وی فردی بسیار ضعیف و ناتوان میساخت كه یارای قدرت كاری را نداشت. اسدالله علم از معدود و حتی میشود گفت تنها مشاور عالی شاه بود كه همواره در طول سلطنت شاه روحیه استبدادی و قدرتطلبی را در وی زنده نگهداشته بود و در هنگام بروز حوادث و مشكلات جدی، همواره در كنار شاه و پشتیبان واقعی او بود.
موضعگیری و شیوه حكمرانی محمدرضا پهلوی دارای حداقل سه برهه مشخص و مجزا از هم است. دورهی اوّل از سال 1321ش/1942م آغاز و در سال 1332ش/ 1953م پایان مییابد. در این دوره انگلستان بیشترین نفوذ را بر دولتمردان پهلوی داشت دولتمردان كشور در این دوره عمدتاً رجال استخواندار و با تجربه دوران پهلوی اول و مشروطیت بودند كه محمدرضا شاه را پسركی میدانستند كه چارهای جز پذیرش نظریات آنها را ندارد. از رجال شاخص این دوره میتوان از قوامالسلطنه، محمدعلی فروغی، و سیدحسن تقیزاده نام برد.
دوره دوم زندگی سیاسی شاه از سال 1332ش/1953م، همزمان با سقوط دولت دكتر مصدق آغاز میشود و تا سال 1341ش/1962م همزمان با عزل علی امینی از منصب نخستوزیری، پایان مییابد. در این دوره غیر از انگلستان، امریكا هم در ایران نفوذ پیدا میكند.
این دوره را میتوان زمان انتقال تدریجی قدرت استعماری انگلستان در ایران به امریكاییها دانست. از دولتمردان شاخص این دوره میتوان از حسین علا، سیدحسن تقیزاده، دكتر علی امینی، سپهبد زاهدی و به ویژه دكتر محمد مصدق نام برد.
دوره سوم از سال 1341ش/1962م، كه اسدالله علم به نخستوزیری برگزیده شد، آغاز میگردد. این دوره در واقع مبدأ و آغاز دیكتاتوری مطلق شاه محسوب میشود و در عین حال آغاز دخالتهای علنی و همه جانبه امریكا در امور داخلی ایران است. در این دوره نقش انگلستان در ایران اندكی نامرئی میشود. در این دوره اسدالله علم روابط خود را با امریكاییها نیز گسترش داد. با این حال علم همواره اعتقاد داشت كه سیاست انگلستان تعیین كنندهتر از سیاست امریكا در ایران است.2
این دوره كه با عزل علی امینی از نخستوزیری و انتصاب اسدالله علم به جانشینی او آغاز شده بود، دورهای است كه شاه خود را در وضعیتی احساس میكرد، كه دوست داشت هرگونه اقدام اصلاحی صرفاً توسط وی انجام شود و دولتمردانی نظیر علی امینی، نخستوزیر، فقط مجری دستورات و فرامین او باشند. اجرای برنامه اصلاحات ارضی كه از سوی امریكا پیشنهاد شده بود در زمان نخستوزیری دكتر علی امینی مطرح شد، اما از آنجا كه شاه تحمل آن را نداشت كه در اجرای برنامههای به اصطلاح اصلاحی نقش دوّم را ایفا كند، درصدد برآمد تا با حذف نخستوزیر جاهطلبش، خود را محور اصلاحات ارضی معرفی كند. و چنین بود كه امریكاییها را متقاعد ساخت تا با عزل علی امینی موافقت كنند. دكتر علی امینی علت اصلی سقوط كابینهاش را عدم حمایت امریكا از او و خودداری این كشور از پرداخت كمكهای مالی و اقتصادی لازم به دولت متبوعش اعلام كرد. با این حال امینی نتوانسته بود به وعدههایی كه در زمینه انجام اصلاحات اجتماعی و اقتصادی داده بود، عمل كند.
پی نوشتها:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. محمدعلی سفری، قلم و سیاست، ج 1، ص 465 .
2. احمد سمیعی، معماران تمدن بزرگ. چاپ اول، تهران، نشر روایت، 1372، ص 119 .