دختری از پسری پرسید : آیا من نیز
چون ماه زیبایم ؟
پسر گفت : نه ، نیستی
دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی ؟
پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم
دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد ؟
پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم
دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس اشک چشمانش را نوازش
میکرد
اما پسر دست دختر را گرفت
، در چشمانش خیره شد و گفت :
♥♥ تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار زیباتر از آن هستی ♥♥
♥♥ من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک از آن را ♥♥
♥♥و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم مرد... ♥♥