loading...
هدایت
محمد بازدید : 4 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

من همیشه آدم دفن کردن بوده‎ام. یادگاری‏‎های آدم‎ها را وقتی نخواسته‎ام خاک کرده‎ام، گل‏‎ها را وقتی خشک شده‎اند آرام آرام از لابلای زرورق‎هایشان جدا کرده‎ام و گذاشتمشان زیر خاک. من به استحاله خاک ایمان دارم، من آرام آرام تجزیه شدن در خاک را دوست دارم، آرام آرام عاشق شدن خوب است، همانطور که من آرام آرام جدا شدن را دوست دارم. من هیچ وقت آدم به آتش کشیدن نبوده‎ام، چون همیشه ترجیح داده‎ام، غم‎‏هایم وعشق‎هایم آرام آرام زیر خاک بپوسند، ترجیح داده‎ام دانه‎های لوبیایم را بگذارم زیر خاک تا جوانه بزنند، هیچ وقت دوست نداشتم بگذارمشان روی آتش تا بپزند.


نمی‎دانم، امروز برای اولین بار بود که دلم خواست خاطره‎ها را به آتش بکشم، نه برای اینکه کسی نخواندشان، نه برای تلخ بودنشان. فقط دلم خواست دفنشان کنم. دلم خواست بپوسند، خاک بشوند، گل بشوند و کرم‎ها تنشان را ناز کنند. برای اولین بار به جای دفن کردن به آتش کشیدم، یعنی به آتش کشیدم که دفنشان کنم، بعد هم خاکسترشان را فرت فرت فرستادم توی هوا. بعد لرزیدم، به اندزاه سیمرغی که دارد به آتش کشیده می‎شود و می‎داند دوباره زاده می‎شود اما همیشه با ترس به خودش می‎ .گوید اگر این بار به دنیا برنگشتم چی؟ بعد نشستم بقیه خاطراتم را پاره پاره کردم، نه اینکه تلخ باشند، نه اینکه دوستشان نداشته باشم، برای اینکه بکارمشان، بکارمشان که سبز بشوند.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1057
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 618
  • باردید دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 676
  • بازدید ماه : 836
  • بازدید سال : 2,753
  • بازدید کلی : 17,900