خسته ام از این همه دورویی . از این همه بی تفاوتی . از
این همه تظاهر.یعنی من تو این دنیای به این بزرگی
کسی رو ندارم که دوستم داشته باشه؟؟؟؟؟؟همه چی
باید فقط به خاطر دلخوش کردن من باشه مگه من گناهم
چیه؟؟؟؟؟؟خدایا ضربه اخر رو زد و حالا وایساده نگاه
میکنه و از خورد شدنم لذت میبره...التماسهامو نشنید؟؟یا
خودشو زد به نشنیدن؟؟؟چرا این همه دلخوشم کرد بعد
اینجوری کرد؟دلشو زده بودم؟؟/رک میومد حرفشو بهم
میگفت دیگه این کارها چی بود؟؟؟چرا غرورمو
شکست؟؟خدایـــــــــــــــ ــــــــــــــــا یه بار عاشق شدم
اونم اینجوری شد.خدایا تو که میدونستی تهش اینجوری
میشه چرا گذاشتی عاشق شم؟؟؟؟؟چرا؟؟؟؟؟؟؟؟چرا
همه از خوردشدنم لذت میبرند؟؟؟؟؟
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت