کاش می دانستی چقدر دلم هوای با تو بودن کرده
کاش می دانستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته
کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت
گرمی نفسهایت ، مهربانی صدایت تنگ شده
کاش می دانستی چقدر دلواپس تو ام
کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام
و چقدر به حضور سبزت محتاجم
و همیشه از خودم می پرسم این همه که من به تو فکر می کنم
تو هم به من فکر می کنی؟
هی غریبه
قیافت خیلی آشناست
من و تو قبلا همدیگرو جایی ندیدیم؟
آهان یادم اومد
یه روزایی یه خاطره هایی با هم داشتیم
یادمه اون موقع دم از عشق می زدی
ههه,اینقد مات نگام نکن
عشقت حسودیش میشه
راستی قبل رفتنت:دیگه هیچ حسی بهت ندارم
دیگه وقتی دیدمت دلم نلرزید
خواستم بدونی
راستش را بخواهی
فاجعه ی رفتن "او" چیزی را تکان نداد ...
من هنوز چای می خورم ...
قدم می زنم ...هستم!
اما ... تلخ تر .... تنهاتر .... بی اعتمادتر ...