loading...
هدایت
محمد بازدید : 13 دوشنبه 19 اسفند 1392 نظرات (0)

همیشه بهم میگفت:سیاه مشق میخونی یا سفید مشق!تو فامیل عموی دوم بود اماعمو حاجی

  برای همه به خاطر شعر خونی هاش و گفتن اصل و نسبمون بیشتر از حاج عمو دوستش داشتیم.

تو شبای یلدا حافظ میگرفت و من میخوندمش...هر کی رو که دوست داشت معنیش رو میگفت خوبه.

یه کلاه حصیری داشت برای اینکه ما بخندیم میذاشت رو سرش و شعر میخوند.حتی با دوتابچه هم 

میرفتیمخونه اش عیدی بهمون میداد

امسال بعد فوت دخترش رفت تو کما!عمو حاجی یه چیز دیگه بود...کلی دعا...وقتی که برگشت همه 

خنده ها و گریه هامون قاطی شده بود...

صبحی زنگ زدم ب آبجی کوچیکه که بریم بازار...گفت بهت خبر میدم...یه صدای لروزن پشت تلفن...

دلم ریخت...

وقتی گفت عمو حاجی فوت کرد...نفهمیدم دو قدم تا خونه چطور اومدم....

این هم از بهاراه امسال یاسی...........................................

امسال اولین عید سال نو رو از کی بگیرم؟؟؟؟؟


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1057
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 213
  • باردید دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 271
  • بازدید ماه : 431
  • بازدید سال : 2,348
  • بازدید کلی : 17,495